بشنوید از آخر هقته من که قرار بود با یکی از دوستان سابق شام رو بریم بیرون.منم به خاطر این دوستم (که از اینجا به بعد بهش میگم صورتی) آخر هفته رو خونه نرفتم.قضیه از این قرار بود که برای صورتی یه کاری این طرفا پیش اومده بود.زنگ زد گفت دارم میام اون طرفا یه سری ام به شهر شما میزنم یه دیداری داشته باشیم.منم گفتم که اولاً اینجا شهر من نیست دوما خیل خب بیا. منو پنجشنبه سر کار گذاشت(و مرسی از احمد که با زنگش حوصله سر رفتم رو ریخت تو ظرفش) منم قاطی کردم گفتم دیگه نمیام.دیگه با کلی اصرار که کارم اونجا تموم نشد و... قبول کردم که برم.صبح اومد دنبالم.بعد اینکه یه مدت تو شهر چرخیدیم گفتیم بریم یه جایی بشینیم که صورتی دیگه هلاک شده بود بسکی رانندگی کرده بود.گفتیم تو این هوای بارونی کجا بریم کجا نریم؟؟صورتی گفت سری قبل که اینجا بودم رفتیم یه رستورانی که سنتی بود و آلاچیق داشت و فیلان و بیسان بود.حدس زدم باید مجتمع پتروشیمی باشه.گفتم باشه بریم.گفت من قبلا با ماشین اینجا  نیومدم .یه بار با هواپیما اومده بودم که دوستم همرام بود و جایی رو نمیشناسم.گفتم باشه مسیر رو نشونت میدم.بعد من همینطور داشتم مسیر رو نشون میدادم که نمیدونم چه طور شد ولی یه دفعه دیدم کنار یکی از این خیابونا نوشته مقبرﺓ الشعرا.قلبم اومد تو دهنم ولی اصلاًاًاًاً به روی خودم نیووردم(شما فکر کن به جای مصلا سر از میدون آزادی دربیاری) دیدم این بنده خدا که اینجاهارو نمیشناسه و نمیدونه کجا آوردمش.گفتم بیا و دلت رو بزن به دریا و بگو بیا بریم همین مقبرﺓ الشعرا.اون بنده خدای بی خبرم قبول کرد.ماشین رو پارک کردیم و رفتیم داخل و خوشبختانه پایینم باز بود و رفتیم داخل.جهت اطلاع اونایی که فقط عکس مقبرﺓالشعرا رو دیدن باید بگم اون نمایی که شما از ساختمون میبینین فقط نما هستش و قبر شهریار و یه موزه مانندی زیر اون ساختمون هستش که میتونین عکس شعرای تبریزی و غیر تبریزی،اشعار شهریار،یه قرآن با خط خیلی ریز(که تمام قرآن رو در یک تابلو جا دادن) و قبر شهریار رو ببینین.ورودیم نداره.یه خونه قدیمی مربوط به قاجار هم اون اطراف هست که ما نرفتیم.شما میتونین برین ببینین.خوب بعدش اومدیم و تو ماشین نشستیم و عکسا و فیلمای صورتی رو دیدیم.بعدش دیگه رفتیم پتروشیمی برای نهار.من عاشق حلواهاشم.با اینکه به خاطر سرما خوردگی زیاد نمیتونستم غذا بخورم ولی ته حلوا رو بالا آوردم.توصیه میکنم اگه به روغن حیوانی علاقه ندارین آش این رستوران رو سفارش ندین.ما جوجه و کباب دونر سفارش دادیم که نمره متوسط رو به بالا میگیره.از نون سنگکشم به دلیل گفته شده در بالا محروم شدم.بعد ناهارم رفتیم تو محوطه قدم زدیم.محض اطلاعتون مجتمع پتروشیمی شامل هتل،تالار،سالن برگزاری همایش،کافی شاپ، رستوران فست فود،رستوران سنتی،پارک مخصوص کودکان،یه محوطه قشنگ که آبشار مصنوعی و یه حوض قشنگ برای اردک ها و مرغابی هاش داره،هستش.بعدشم که دیگه صورتی باید برمیگشت چون دوستاش با هتل تصفیه کرده بودن و مونده بودن کنار خیابون.
برای اینکه پست طولانی نشه بقیش رو میزارم برای بعد
پ.ن: از درب غربی مقبرﺓاشعرا که خارج میشی(از ساختمون که نیگا میکنی اون قسمت پله پله پارک رو میبینی؟از پله ها بیا پایین یه دریه سمت راست) از پیاده رو مستقیم سرازیری رو پایین میری تا میرسی به یه خیابون که سمت چپهدقیقا جایی که پارک تموم میشه(ما ماشین رو اینجا پارک کرده بودیم).میپیچی تو اون خیابون و مستقیم میری.خونه قاجاری دست چپه.که تابلوش بالای تابلوی یه مدرسه هست.
پ.ن 2: چایکنار. از چایکنار که میای(سرازیری)سمت راستت یه سری ساختمونای نمای آجر 3سانتی که دیدین مجتمعه.جای پارکم داره که میتونین با خیال راحت اونجا پارک کنین