بعد از دوران نوجوونی همیشه سعی میکردم پام رو به اندازه گلیمم دراز کنم و لقمه بزرگ تر از دهنم برندارم،ولی نمیدونم این دفعه چطور شد که اینجوری شد(البته وجود برخی دوستان هم بی تاثیر نبود).جمعه شب بعد از 23 ساعت بیداری و سرپا بودن به غلط کردم و گه خوردن افتادم.دارم راجع به جشنواره غذا صحبت میکنم.جشنواره به خوبی و خوشی تموم شد(البته خوب و خوش برای بقیه،دهن من یکی که سرویس شد).ما غرفه بین الملل بودیم و غذاهامونم کباب ترکی،بورک،تیلیت ماست،ژله و پلوی یونانی بودن.قرار بود غرفه های اول تا سوم رو روز دوشنبه طی جشن هفته خوابگاه ها اعلام کنن که به خاطر به هم خوردن جشن اعلام نشد(حراست جلوی اجرای گروه آواز آذری رو گرفت و دانشجوهام بی شرف بی شرف گویان جشن رو ترک کردن).
مانتو کرم و شال کرم نیمانی خریدم.مانتوی رنگی نداشتم.میپختم تو گرما.کسی پارچه نازک و خنک سراغ نداره؟میخوام بخرم بدم برام مانتو و شلوار بدوزن
حال اینروزهای من: قرص اضطراب میخورم_(آیکون دو دستی بر سر زنان)کمتر از 20روز تا امتحانا فرصت هست.من این 20 واحد رو چطوری بخونم؟؟
پ.ن: دناتا جونم ممنون بابت دستور پخت تیلیت.عالی شده بود.بعد از کباب ترکی پرفروشترین غذامون بود.میسی ی.بوس بوس