خوب در این مدت که بودم و نبودم خیلی اتفاقات افتاد که خیلیاشون رو الان یادم نیست-در هر حال گذشته گذشته
حال این روزهایمان خوب است_در واقع خیلی بهتر از روزهای قبلمان است
_رفته ایم دکتر
در خوابگاه میزییدیم همراه با معصومه دوستمان به عنوان نفر اضافی_معصومه خوابگاه ندارد_دیشب صدای هم اتاقی هایم درآمد_حق دارند بنده خداها
قلب یخی و قهوه تلخ میبینیم_عاشق بابا شاه و پدر صدر اعظم شده ایم_ گاهی این قلب یخی می رود روی اعصابمان
شنا و شطرنج می رویم
الان داریم با اینترنت دزدی برایتان مینویسیم
دیروز تولدمان بود
پدر سگ ها_نمیدانیم از جان ما چه میخواهند با این همه پروژه و تمرین و میان ترم و کوفت و زهز مار که بر سرمان تلنبار کرده اند
همچنان با آن یک نفر تو سروکله هم میزنیم
صورتی را شسته ایم بدون گیره انداخته ایم روی بند خشک شود باد ببردش
همچنان کلی هدف نرسیده داریم
همچنان چاقیم